موسی،من و سگ

ساخت وبلاگ

اولین اجرای موسیقی خیابانی را در شهرم دیدم.حدود یک ساعت.واقعا متاسف شدم.چه معنی دارد صدایی غیر از گریه هم در این گورستان بلند شود؟متاسفانه کسی بمب نگذاشت تا صدا به خون مسخ شود.و من واقعا نگرانم.

موسی،من و سگ...
ما را در سایت موسی،من و سگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manfiye273 بازدید : 97 تاريخ : پنجشنبه 6 تير 1398 ساعت: 8:10

متن داستان یادم رفت رفقا،سیگار بکشید.اما مطمئنا این کلمات را به یاد دارم:خون،بال،انگشت قطع شده‌ی فرشته،ناخن و چشم.

رفقا یه جمله بسازین با اینا.من با کلمات پدرم دارم می‌روم مراسم خاک‌سپاری مادر نداشته‌ام.پدرم می‌گوید تو را خودم به دنیا آوردم و می‌خندد.پدرم جک‌های خوبی بلد است.رفقا شما بگین،من نمی‌تونم جلو خندمو بگیرم.

موسی،من و سگ...
ما را در سایت موسی،من و سگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manfiye273 بازدید : 175 تاريخ : پنجشنبه 6 تير 1398 ساعت: 8:10

مرا آزردی.تو را آزردم.بعد نه تو آزرده بودی نه من.سلام بر ما که آن‌هاییم.

موسی،من و سگ...
ما را در سایت موسی،من و سگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manfiye273 بازدید : 119 تاريخ : پنجشنبه 6 تير 1398 ساعت: 8:10

کودکی پنج ساله،جنینی هشتاد ساله را مثله کرد و با ماست موسیر خورد.

موسی،من و سگ...
ما را در سایت موسی،من و سگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manfiye273 بازدید : 113 تاريخ : پنجشنبه 6 تير 1398 ساعت: 8:10

گرسنه بودم.خدا را به سجده گاز گرفتم.

موسی،من و سگ...
ما را در سایت موسی،من و سگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manfiye273 بازدید : 111 تاريخ : پنجشنبه 6 تير 1398 ساعت: 8:10

 Tel sex... حالا داشت نقش یک فروشنده را بازی می‌کرد.بعد از این‌که دوباره گوشی‌اش زنگ خورد.تازه از نقش یک گل‌دان فارغ شده بود‌.گل‌دانی که مرد یا زن آن‌ور خط دوست داشت آبیاریش کند.با شاش.برعکس قبلی این موسی،من و سگ...ادامه مطلب
ما را در سایت موسی،من و سگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manfiye273 بازدید : 116 تاريخ : پنجشنبه 6 تير 1398 ساعت: 8:10

این که شب آخر باشد.به همین سادگی.

موسی،من و سگ...
ما را در سایت موسی،من و سگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manfiye273 بازدید : 130 تاريخ : پنجشنبه 6 تير 1398 ساعت: 8:10

کودکی را می‌بینم که دوان دوان از پی توپش با شوق می‌رود.ناگهان ته دلم دوباره خالی می‌شود.چرا،چرا تو نمی‌توانی آرزو و امیدی داشته باشی؟حتا شده کوتاه،حتا در حد لمس توپی که می‌دانی در دست‌های تو می‌تواند موسی،من و سگ...ادامه مطلب
ما را در سایت موسی،من و سگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manfiye273 بازدید : 137 تاريخ : پنجشنبه 6 تير 1398 ساعت: 8:10

الان دلم می‌خواست این‌جا شعری بنویسم که تا حالا برای کسی نگفته‌ام.بعد یادم آمد خانم دکتر گفته کمتر به نداشته‌هایت فکر کن.هی،گفت خانه داری؟گفتم نه.ماشین؟نه.پول؟نه.کار؟نه.معشوقه؟نه.داشت ناامید می‌شد که گفتم من دست دارم.لبخند رضایت آمیزی زد.اما رفقا،من دروغ گفتم.احتمالا جزو معدود دفعاتی بود که دروغ می‌گفتم.من حتا دست هم ندارم.و گمانم بی‌خیال شعر هم بشوم.خوابم می‌آید.

موسی،من و سگ...
ما را در سایت موسی،من و سگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manfiye273 بازدید : 109 تاريخ : پنجشنبه 6 تير 1398 ساعت: 8:10

به عنوان شروع چیزی ندارم که بگویم.همان‌گونه که در خاتمه هم نخواهم داشت.دلم می‌خواست برای او نامه بنویسم.نشانی‌اش را نمی‌دانستم.نامش را.آمدم این‌جا.نخواهم گفت.نخواهی شنید.

 

موسی،من و سگ...
ما را در سایت موسی،من و سگ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manfiye273 بازدید : 132 تاريخ : چهارشنبه 15 اسفند 1397 ساعت: 16:22